خاتون


خاتون

کلام تو

سنگ را آب ميکند

خواب را خواب و ايوان را پر از مهتاب

در کلام خود شناوري

چون شکوفه ي سفید ماه در چشمه

بيابان خويشتني

چون فواره اي در حوض نقره

تورا در کلامت ميچينم

تورا در کلامت مي بويم

خاتون تو ميداني ميان شاخ و برگ قصه ها

پرنده وار بخواني

تو ميتواني

آتشي را به آتشي ديگر خآموش کني

تو مي تواني از ما بلا بگرداني

مرگ چنان گوش به قصه ات ميسپارد

که از کار خويش باز ميماند

خاتون شبي خوش است

ميخواهم

گيسوانت را بشنوم

لب ميگشايي

نسيم شبانگاه

سراپا گوش ميشود

کلام تو سرانجام

آغوش ميشود

عمران صلاحي


作者
埃姆朗·萨罗希

报错/编辑
  1. 最近更新:停云
  2. 初次上传:停云
添加诗作
其他版本
添加译本

PoemWiki 评分

暂无评分
轻点评分 ⇨
  1. 暂无评论    写评论